Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ♥♥عاشق واقعی♥♥Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ اول خدا...
|
سلام من امروز اومدم از خاطره های شیرین مسافرت چند روز پیشم به شهر زیبا و تاریخی اصفهان بنویسم که بوی زیادی از تاریخ ایران و ایران زمین میدهد اما من به جایی از این شهر رفتم که زیاد به تاریخ ایران ربطی نداشت!! خلاصه بار سفر رو بستیم و از اراک عازم اصفهان شدیم و چون بعد از اذان ظهر حرکت کردیم من تونستم روزه بگیرم و خیلی خوب شد که تونستم بگیرم که اصلا این شهر با تمیزی قهر کرده !! وای چقدر کثیف بود پیف پیف!! :) وای چقدر تمیز بود!! بعد از افطاری که میل شد کم کم عازم ادامه سفر شدیم که 30 کیلومتر به مقصد که همون اصفهان بود چیزی نمونده بود! بعد اون ترمینال زیبا یه گیاه خوشکلی داشت که نگوو همزمان داشتن دو نفر تو اون شب آب میدادن که من گفتم بنده خداها نزدیک اذان هست و هیچی نخوردن!! خلاصه جلو رفتم و زولوبیا یی که باقی مونده بود رو تعارف کردم و نگهبان پارک بسیار خوشحال شد و بعد ما رفتیم به سوی اصفهان...
شب شد که ساعت 3-4 بود که ما رفته بودیم بالای پشت بام و فیلم خنده دار مستر بین میدیدیم وای مرده بودم خیلی باحال بود که یه دفعه نزدیکای ساعت 4 صدای جیغ بلند اومد مث جیغ شغال بود اول فکر کردیم جونه وری چیزییه بعد دیدیم یه بچه گوچولو داره جیغ میزنه!! نمیدونید نزدیک 1ساعت دقیقا داشت جیغ میزد وای مخمون رفت حالا نگو چی دیده !! باباش یه عالمه پودر سوسک کش ریخنه بود تو کوچه صبح نزدیک 100تا سوسک تو کوچه ردیف بودن وای تو عمرم انقدر سوسک ندیده بودم!! بچه حق داشت بیچاره!! بعد هوا روشن شد که ما از اون بالا با لب تاپ اومدیم پایین و رفتیم خوابیدیم!! خلاصه رفتیم توی موزه کلیسا که کتاب ها و آثار بسیار قدیمی از قرن 17 و 18 میییییییلادی وقتی که هنوز انسان انسان نشده بود!!! اونجا بود که اغلب کتاب های تورات و انجیل و اینجور چیزا بود و دمشون گرم که اجناس طلایی و نقره ای رو از اثار ندزدیده بودند و طلا و نقره هم توی نمایشگاه بود لاک لاک پشت و از این حرفا هم بود خیلی قشنگ بود !! چند سال پیش نمیذاشتن گوشی ببری توی نمایشگاه اما الان نه تنها گوشی نبردیم بلکه عکس هم انداختیم!! مرده توی کلیسا میگفت : عکس از خود نندازین!! خوب بابا اومدیم کلیسا عکس از خودمون بندازیم وگرنه عکس پیکسل بالا توی کلیسا انداختن ریختن توی اینترنت مگه مریزیم عکس بیخود بندازیم از کلیسا اونم بدون فلاش!! وای چه رود خشک باحالی به نام خشکه رود (زاینده رود) بود تو رود خونه خشکه عکس انداختیم و آدرسم اول اشتباه رفتیم و تا آخر شب توی پارک حیرون دنبال باغ پرندگان بودیم و آخرم شب شد و پارگو پیدا نکردیم!! و رفتیم توی مزرعه زیبای برنج کاری که عکس بندازیم پامو گذاشتم لب مزرعه که عکس بندازم پام تا زیر زانو فرو رفت توی لجن و قورباغه همه به من خندیدم و خودمم خندیدم و عکس انداختیم که خیلی قشنگ شد عکسش؛
خلاصه جورابو گفشم که با لجن و قورباغه یکی شده بود رو در آوردم و شستم آبشو چلوندم و یه لنگه یه لنگه 3 کیلومتر رفتم تا به ماشین برسم!! خیلی مجهز بود خداییش 2.5 ازمون واسه ورودی گرفتن که به نظر من خیلی کم بود و غذای یه روز پلیکانم نیمشه !! خلاصه کنار استخر بزرگ محوطه باغ نشسته بودیم که همه پرنده ها بیحال و گشنه نشسته بودن کنار محوطه استخر و مرغابی ها هم دنبال هم اسکی بازی میکردن که یه دفعه دیدیم اون پلیکانای بیحال با سرعت بلند شدن و پرواز کردن نگوو مسول پارک داشت به پرنده ها ماهی تازه میداد نزدیک رفتیم و همه پرنده ها دورمون جمع شدن و خیلی باحال بود! همه اومده بودن غذا بخورن!! بعد از بازی کردن با پرنده ها و سربه سر طوطی ها گذاشتن رفتیم از کلینیک و دامپزشکی پارکم دیدن کردیم که جالب بود...
ممنون از اینکه خاطره های من رو خوندین
نظرات شما عزیزان: ساعت15:48---28 دی 1391
پاسخ:
ممنون علی عزیز عزیزمی تو ممنون که اومدی وبلاگم :)
|
|